آثار ولایت
بسم الله
ادامه از کتاب آفتاب ولایت
مراتب ولایت
مفهوم ولایت که در قرآن کریم و روایات به صورتهاى گوناگونى مطرح شده است ،
گاهى به ولایت اهل بیت (علیهم السلام ) اختصاص دارد
و گاهى درباره ولایت هر ولى خدا و هر مومن صالح است .
به عبارت دیگر، یک ولایت الله داریم : اءلا ان اءولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون .(75)
کسانى که خود را تحت ولایت الله قرار مى دهند، متقابلا خدا هم ولایت آنها را بر عهده مى گیرد: الله ولى الذین آمنوا.(76)
هر کسى که ولى خدا شد، خدا هم ولى او است .
این ولایت ، رابطه اى طرفینى بین مؤ منان و خداوند است .
مومن ولى خدا، و خدا هم ولى مومن است .
این ولایت ، در رابطه انسان با خدا وجود دارد.
دنباله ولایت خدا، ولایت رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) و ولایت اهل بیت (علیهم السلام ) است .
وقتى مى گوییم : ولایتى که براى خدا هست ، براى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیت (علیهم السلام ) نیز وجود دارد، منظور فقط حکومت نیست ؛
بلکه تمام شؤ ون ولایت را در بر مى گیرد؛
البته در شعاع ولایت خداوند، مساله حکومت نیز مطرح شود؛
چون خدا است که حاکم و قانون را تعیین مى کند.
بدین ترتیب ، حکومت ، یکى از شؤ ون ولایت الله است .
ولایتى که به خدا، پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم )، امیر مؤ منان على (علیه السلام ) و دیگر امامان معصوم (علیهم السلام ) نسبت داده مى شود، مفهومى است که تشکیل مراتب دارد.
مرتبه اعلا و ذاتى آن ، براى خداوند متعالى ،
و مرتبه بعدى آن ویژه رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم )
و مراتب بعدى آن براى امامان (علیهم السلام ) ثابت است ؛
اما حقیقت این ولایت چیست ؟
رابطه بین خدا و بنده ، رابطه عبودیت و ربوبیت است .
اگر ما این رابطه را با اختیار خود پذیرفتیم
و در عمل تحقق بخشیدیم ،
آن وقت رابطه اى متشابهة الطرفین تحقق مى یابد
که ما ولى او مى شویم و او نیز ولى ما مى شود؛
اما اختیار این رابطه به دست من و شما است .
ما باید با اختیار خودمان این رابطه را برقرار و تقویت کنیم .
رابطه عبودیت و ربوبیت ، امرى تکوینى است . چه ما بخواهیم و چه نخواهیم ، خدا خدا است و ما هم بنده ایم ؛
اما ولایت تشریعى ، رابطه اى اختیارى است که ما باید بپذیریم ؛
یعنى بگوییم خدایا! ما بپذیرفتیم که تو خدا هستى و ما بنده ایم .
حال چگونه باید این معنا را تحقق بخشیم ؟
آثار ولایت
اگر رفتار ما با خدا چنان باشد که ربوبیت او و عبودیت ما اقتضا مى کند، رابطه ولایت بین فرد و خدا برقرار مى شود.
ولایت و ربوبیت الاهى ، چه چیزى را اقتضا مى کند؟
1. رضایت به تدبیر الاهى
ربوبیت او یعنى این که او صاحب اختیار همه چیز ما است .
مالک وجود ما، مالک حیات ما و مالک هر چه به ما داده است .
اگر رابطه ما با خدا این چنین باشد که خدا را مالک و صاحب اختیار هر چیزى بدانیم و تدبیر خودمان را به دست او بسپاریم ، در سایه ولایت تشریعى او قرار گرفته ایم ؛
البته رسیدن به این مقام والا که آدمى
تدبیر امورش را به خدا بسپارد؛
به تقدیر و قضاى او راضى باشد؛
به او توکل کند و فقط از او کمک بخواهد؛
او را مدبر زندگى خود بداند؛
او را اصل و صاحب اختیار همه چیز بیابد
و تشریع ها و دستورهاى او را بپذیرد
و عمل کند،
یک سلسله معارف عمیق را مى طلبد.
رسیدن به این مقام ، مراتب گوناگونى دارد.
هر کسى بر حسب استعدادهایى که دارد، با سرعت یا کندى مى تواند این راه را کم و بیش بپیماید.
به هر حال ، دهها سال طول مى کشد تا استعداد و قابلیت هر کسى در این مسیر به فعلیت برسد و از مصادیق اولیاء الله شود.
2. رهیدگى از هر حزن و هراس
یک اثر ظاهرى ولایت که هر کسى بر اساس آن مى تواند هم خود را و هم دیگران را بیازماید، این است :
لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ؛(77) براى اولیاى خدا، هیچ خوف و حزنى نیست .
این خاصیت ولایت است که بر اثر آن ، بنده ، خودش را مالک چیزى نمى داند تا بترسد که آن را از دست بدهد.
بنابر دیدگان ولایى ، همه چیز مال خدا است .
حتى جان هم مال او است .
اگر از دست من رفت ، برود.
مال او رفته ، مال من که نبوده است .
همه شؤ ون زندگى انسان را در بر مى گیرد. ا
گر بین خود و خدا، هم در اعتقاد و هم در عمل ، رابطه عبودیت و ربوبیت برقرار کنیم ، هیچ جایى براى نگرانى باقى نخواهد ماند:
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون .(78)
آنهایى که ربوبیت الله را پذیرفتند و در این راه پایمردى مى کردند و در عمل نیز بر گفته و اعتقاد و ایمانشان پابرجا ماندند، هیچ ترس و اندوهى در دنیا و آخرت نخواهند داشت .
کسى که خدا را خدا مى داند،
دیگر هیچ باکى ندارد که از او تعریف یا او را سرزنش کنند؛
چرا که وجود او مال خودش نیست .
از مملوک خدا تعریف مى کنند که به خدا مربوط است .
اگر مرا سرزنش کنند و به جا باشد، به علت این بوده که نقصى داشته ام ، و عبودیتم ضعیف بوده است .
در این صورت ، باید نقصم را برطرف کنم ؛
اما اگر بى جهت نکوهش کنند، به من ربطى ندارد. من که ملک خودم نیست .
مال خدا هستم و اینان ملک خدا را نکوهش مى کنند.
مثل این که کسى به شما بگوید: دیوار خانه فلانى کج است . خوب باشد. به من چه ربطى دارد؟ من که مال خودم نیستم . ا
گر کسى را سرزنش کنیم که چشمش فلان و ابرویش فلان است ، مخلوقى از مخلوقات خدا است که درباره اش صحبت مى کنیم .
به ما ربطى ندارد.
مفهوم تملق در زندگى چنین کسى مصداق نمى یابد. براى چه کسى تملق بگوید.
فقط خدا است که همه خواسته ها و نیازهاى او را باید تامین کند.
وقتى همه چیز به دست او است ، پس براى چه کسى سر خم کند؟
مگر دیگران چه دارند که خدا دارند؟!
خلاصه ، آثار ولایت خدا چنان گسترده است که همه امور و شؤ ون زندگى آدمى را در بر مى گیرد.